پیشبینی تکاندهنده رمزفیلد در آستانه انقلاب؛ «اگر شاه برود چه میشود؟»
System.Windows.Forms.Label, Text:
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین به نقل از ایبنا، نهصد و نهمین شب از مجموعه «شبهای بخارا» با عنوان «دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران»، روز شنبه بیستوچهارم آبانماه ۱۴۰۴، در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق و علومسیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. در این آیین که به پاس تاریخ، جایگاه و نقش علمی و فرهنگی این دانشکده در شکلگیری اندیشههای سیاسی و حقوقی کشور برپا شد، چهرههای برجستهای از استادان و پژوهشگران این حوزه حضور داشتند؛ ازجمله قاسم افتخاری، نسرین مصفا، حمید احمدی، حسن جعفریتبار، عباس کریمی و علی دهباشی، مدیر و بنیانگذار مجله و مجموعه فرهنگی بخارا.
مراسم بزرگداشت دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با استقبال گستردهای از استادان، دانشجویان، پژوهشگران و علاقمندان روبرو شد. حضور پرشور شرکتکنندگان از گروههای مختلف دانشگاهی و جامعه علمی، نشاندهنده جایگاه والای این دانشکده در تاریخ آموزش حقوق و علوم سیاسی ایران و اهمیت یادآوری خدمات و دستاوردهای آن بود.
دانشکده حقوق و علوم سیاسی برآمده از مدرسه علوم سیاسی و مدرسه عالی حقوق
علی دهباشی در آغاز نهصد و نهمین شب از سلسله شبهای بخارا با عنوان «دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران» گفت: «دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با دو سنت مادر پیوند دارد: نخست، مدرسه علوم سیاسی که در سال هزار و دویست و هفتاد و هشت هجری شمسی زیر نظر وزارت امور خارجه برای تربیت دیپلمات و آموزش حقوق، تاریخ و زبانهای خارجی پدید آمد؛ و دوم، مدرسه عالی حقوق که در اواخر دوران قاجار، آموزش نظاممند حقوق، آیین دادرسی و حقوق عمومی را سامان داد.»
وی یادآور شد: با تأسیس دانشگاه تهران در سال هزار و سیصد و سیزده، این دو ریشه در قالب دانشکده حقوق و سپس دانشکده حقوق و علوم سیاسی یکپارچه شد و از آن زمان تاکنون، نسلهایی از حقوقدانان، قضات و دیپلماتها را به عرصه قانونگذاری، قضا و سیاست خارجی روانه کرده است.
دهباشی با اشاره به چهرههای برجستهای که در تکوین این سنت علمی و فکری نقش داشتهاند، گفت: «از استادان این سنت میتوان ازجمله به محمدعلی فروغی، حسن پیرنیا، مصطفی عدل، احمد متیندفتری، علیاکبر دهخدا، مهدی مظفری، حمید عنایت، محمد رضوی، هوشنگ مقتدر، جواد طباطبایی، حسین بشیریه، ناصر کاتوزیان، محمدجعفر جعفری لنگرودی و چند تن دیگر اشاره کرد.»
او در پایان سخنان خود توضیح داد: «روایتهای این شب از کلاسها، تجربههای دانشجویی و استادی، و فعالیتهای علمی و فرهنگی تا آلبومهای تصویری و خاطرههای استادان و دانشجویان را در بر میگیرد.»
همه چیز به خاطر سعادت ملت ایران
قاسم افتخاری، استاد پیشکسوت علوم سیاسی دانشگاه تهران، سخنران بعدی این شب بود. وی پشت تریبون قرار گرفت و سخنان خود را این چنین آغاز کرد: «بیاندازه خوشحال هستم که این فرصت را یافتم تا بار دیگر در جمع دوستان عزیز، همکاران ارجمند و دانشجویان گرامی سخن بگویم و تجربههای زیسته و درواقع دیدهها و شنیدههای خودم را به طور خلاصه خدمت شما عرض کنم.»
او ادامه داد: مطالبم را از یک خاطره آغاز میکنم؛ خاطرهای که به گمان من شنیدنش برای نسل جوان امروز نیز بسیار مفید است. در سال هزار و سیصد و پنجاهوهفت، در ماههای شهریور و مهر، ناگهان زنگ خانه به صدا درآمد. یکی از همکاران گفت: آقای رمزفیلد، رئیس سابق دادگستری آمریکا که در آن زمان بازنشسته شده، به ایران آمده است و با گروهی از دانشگاهیان، روشنفکران و دستاندرکاران گفتوگو میکند. پرسید که آیا مایلم من هم در آن جمع حضور یابم؟ پاسخ دادم: حتما میآیم، زیرا زمانی که در آمریکا بودم، همین رمزفیلد وزیر دادگستری آن کشور بود و مقالات بسیاری مینوشت، ضمن اینکه نگاه انتقادی به سیاستهای روز آمریکا داشت. البته تا آن زمان شخصا او را ملاقات نکرده بودم.
افتخاری ادامه داد: به هر حال، ما راهی محل اقامت او شدیم. رمزفیلد به همراه یکی از استادان دانشگاهی دیگر از آمریکا، در کوی نویسندگان شهرآرا اقامت داشتند. وقتی رسیدیم، حدود بیست تا بیستوپنج نفر از حاضران پیش از ما در جلسه نشسته بودند. در آن هنگام، سخنران اصلی در حال گفتوگو پیرامون مسائل مقدماتی بود و هنوز به اصل مطلب نرسیده بود. همراه ما خانمی بود که بهتازگی به استخدام گروه روابط بینالملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی درآمده بود و از نسل جوان دانشگاهیان محسوب میشد.
او گفت: در میانه بحث، آقای رمزفیلد رو به حاضران کرد و گفت: خانمها و آقایان! شما میدانید که کشور شما در آستانه یک انقلاب قرار گرفته است. تقریبا همه مردم خواستار رفتن شاه هستند. شما هم میدانید که شاه تقریبا همه مخالفان خود را کنار زده و به صورت یکجانبه قدرت را در دست گرفته است. حالا به این پرسش بیندیشید: اگر شاه برود، چه کسی میتواند جای او را پر کند؟
استاد افتخاری افزود: در آن لحظه همان خانم جوان که همراه ما آمده بود، با اعتمادبهنفس پیشقدم شد و گفت: «آقای رمزفیلد! شما آمریکاییها و غربیها فکر نکنید اگر شاه برود، کسی نیست که جای او را پر کند. نگران نباشید، جای او به طور کامل پر خواهد شد.» رمزفیلد پرسید: منظور شما آقای خمینی است؟ و او پاسخ داد: «بله.» رمزفیلد گفت: «ببینید، آقای خمینی قصد دارد حکومت اسلامی برقرار کند. اگر چنین حکومتی در کشور شما برپا شود، دیگر اجازه نخواهند داد که شما با سر برهنه در حضور من بنشینید یا آزادانه رفتار کنید. آیا این وضع را میپذیرید؟» آن خانم در پاسخ گفت: «نهتنها روسری بر سر خواهم گذاشت، بلکه اگر لازم باشد روبند هم میزنم؛ همهچیز به خاطر سعادت ملت.»
افتخاری ادامه داد: پس از آن گفتوگو، صحبتهای دیگری نیز میان حاضران درگرفت و جلسه پایان یافت. مدتی بعد، آقای رمزفیلد مستقیما به نوفللوشاتو رفت و تنها آمریکایی بود که آیتالله خمینی او را به حضور پذیرفت. همیشه کنجکاو بودم بدانم در آن دیدار چه سخنانی میان آن دو رد و بدل شد، اما هرگز مدرک یا گزارشی درباره آن پیدا نکردم. بااینحال، رمزفیلد پس از بازگشت به آمریکا، با همان شنیدهها و دریافتهای خود، گزارشهایی تنظیم کرد و به محافل سیاسی ارائه داد.
در این شب، که به پاس گرامیداشت تاریخ و نقش دانشکده حقوق و علوم سیاسی برگزار شد، استادان و صاحبنظران این حوزه نیز با بیان دیدگاهها و یادکردی از نسلهای پیشین، بر جایگاه ریشهدار این دانشکده در سنت علمی کشور تأکید کردند.
او سپس به بخش تاریخی سخنان خود وارد شد و گفت: در همان روزها، فرمانده وقت ناتو، ژنرال هایزر، نیز به ایران آمد و جلساتی با فرماندهان نظامی برگزار کرد. بعدها فهمیدیم که نظر او این بود که باید کودتایی صورت گیرد و از فرماندهان ارتش خواسته بود مسئولیت این اقدام را برعهده بگیرند، اما هیچیک نپذیرفتند. درنهایت، تصمیم بر آن شد که ارتش در صورت وقوع انقلاب، بیطرف بماند و دخالتی نکند. گزارش هایزر و گزارش ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، هر دو به رئیسجمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر، ارائه شد.
او افزود: نباید فراموش کنیم که کارتر چند ماه پیش از آن، در شب سال نو میلادی، مهمان شاه در کاخ نیاوران بود و روابط نزدیکی میان آن دو برقرار بود. اما وقتی گزارشهای جدید را دید و تصاویر تظاهرات گسترده مردم ایران در خیابانهای تهران را مشاهده کرد، در موضع خود نسبت به شاه تغییر ایجاد کرد و دریافت که دیگر نمیتوان شاه را در قدرت نگاه داشت. درنتیجه تصمیم گرفت کنفرانسی با حضور سران کشورهای مهم اروپای غربی تشکیل دهد تا درباره تحولات ایران تصمیم مشترکی بگیرند.
افتخاری ادامه داد: این کنفرانس در جزیره گوادولوپ برگزار شد و آقای کارتر ریاست آن را برعهده داشت. در آن نشست، همه سران اروپایی متقاعد شدند که حمایت خود از شاه را متوقف کنند و به جای آن، از آیتالله خمینی پشتیبانی نمایند. درنتیجه، موضع غرب نسبت به ایران دگرگون شد و روند تحولات در کشور سرعت گرفت. مقدمات خروج شاه از ایران فراهم شد و او ناچار شد کشور را ترک کند. پس از خروج شاه، در مدتی کوتاه انقلاب در ایران به وقوع پیوست؛ انقلابی که به نام انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ شناخته شد، یکی از بزرگترین رخدادهای سیاسی قرن بیستم که هم ایرانیان و هم جهانیان را غافلگیر کرد.
او سپس افزود: هیچکس نمیدانست با این طوفان برخاسته و سیلی که به راه افتاده چه باید بکند. به قول نخستوزیر وقت جمهوری اسلامی که بعدها گفت: ما باران میخواستیم، ناگهان سیل آمد! و این سیل همهچیز را با خود برد.
استاد علوم سیاسی ادامه داد: در آن فضای پرشور انقلابی، مدیران و تصمیمگیران کشور تغییر کردند. بسیاری از کارهای اساسی به دست کسانی افتاد که نه تجربه سیاسی داشتند و نه دانش کافی در این زمینه. درنتیجه، اوضاع از همان آغاز پایهگذاری در مسیر درست قرار نگرفت. در ادامه، رویدادهای پیدرپی دیگری رخ داد، ازجمله اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام که به نقطه عطفی در روابط خارجی ایران بدل شد. از آن پس، سیاست خارجی جمهوری اسلامی با جهان خارج، بهویژه کشورهای غربی، بهتدریج از حالت تعامل خارج و به سمت بیاعتمادی، خصومت و گاه دشمنی رفت. این روند، بهمرور، زمینهساز انزوای بینالمللی و اعمال تحریمهای سنگین بر کشور شد.
او گفت: تحریمها همه چیز را دگرگون کرد. مدیرانی که در دورههای مختلف روی کار آمدند، هرچند نیت خیر داشتند، اما در عمل دستشان بسته بود و نمیتوانستند اقدامات موثری انجام دهند. نه اینکه مدیران شایسته نداشتیم، داشتیم، اما شرایط، امکان کار سازنده را از آنان گرفته بود. این وضعیت متاسفانه تا امروز نیز ادامه دارد.
افتخاری در بخش پایانی سخنان خود، به خواندن بخشی از یادداشت یکی از اقتصاددانان پرداخت و گفت: «یکی از اقتصاددانان مطلبی نوشته که عنوان آن بسیار تکاندهنده است: ایران دارد میمیرد. در این نوشته آمده است: کسری بودجه دولت، ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی، ناترازی بانکها و فساد گسترده در نظام ارزی کشور، همگی نشانههای فروپاشی تدریجی هستند. اما سیاستمداران ما همچنان در کنار این بیمار در حال احتضار جشن میگیرند و به جای درمان، خود را به شادمانیهای بیثمر سرگرم کردهاند. دو گروه بیش از دیگران در این میان نقش دارند: گروهی که به غارت باقیمانده منابع کشور مشغول است، و گروهی دیگر که با لجاجت و تعصب، مسیر فروپاشی را شتاب میبخشد.
وی گفت: با همه اینها، من بر این باورم که ایران هرگز نخواهد مرد. همانگونه که در گذشته بارها از خاکستر خود برخاسته و دوباره زاده شده است، باز هم چنین خواهد شد. شعار زندهباد ایران به وسیله نسلهای آینده نیز در این سرزمین طنینانداز خواهد بود.
دانشگاه ایرانی قادر است خود را بازآفرینی کند
عباس کریمی، استاد حقوق خصوصی و رئیس پیشین دانشکده حقوق و علوم سیاسی دیگر سخنران این نشست بود. وی سخنان خود را اینچنین آغاز کرد: «دانشکدهای که هماکنون در آن حضور داریم، مکانی است که بخش مهمی از تاریخ معاصر کشور در همین دیوارها رقم خورده است. مردان بسیار بزرگی از این دانشکده برخاستهاند که در بزنگاههای تاریخی و در پیچهای سرنوشتساز کشور، نقشهایی بس اثرگذار ایفا کردهاند. کسانی چون دکتر محمدعلی فروغی، ذکاءالملک فروغی، و دیگرانی که فقدانشان میتوانست به زوال کشور بینجامد، در این دانشکده تربیت شدند و هریک در تاریخ ایران، نقشی بیبدیل بر عهده داشتند.»
کریمی با نگاهی به فضای تاریخی دانشکده افزود: بر در و دیوار این دانشکده غبارهای عمیق تاریخی نشسته است. این مکان خاطرات بسیاری را در خود جای داده است. هنوز هم در ورودی، در پلهها و سرسراهای دانشکده، آثار تاریخی به چشم میخورد. به عنوان مثال، در همان محل ورودی، هنوز آثار ترور محمدرضا شاه پهلوی دیده میشود؛ حادثهای که در تاریخ ایران بسیار مؤثر بود و در تغییر روحیه و شیوه زمامداری او نقش تعیینکنندهای داشت.
او گفت: دانشکدهای که چنین نقشی در تاریخ کشور دارد، طبیعی است که نتوان خاطرات آن را در چند دقیقه بیان کرد. به همین دلیل، من تصمیم گرفتم تمرکز صحبت خود را بر یک موضوع خاص بگذارم و تنها از یک زاویه به بیان خاطره و تجربه بپردازم. امیدوارم در نشستهای بعدی فرصتی فراهم شود تا درباره جنبههای دیگر نیز گفتوگو کنیم.
کریمی سپس افزود: موضوعی که انتخاب کردهام، دوگانگی ویرانگر در دانشکده حقوق و علوم سیاسی است. میخواهم بررسی کنم که این دوگانگیها در چه زمانهایی مخرب بودهاند و در چه دورههایی میتوانستند سازنده باشند. این دیالکتیک و تضاد، مانند هر جامعه دیگری، گاهی مایه رشد و گاهی موجب آسیب شده است.
او توضیح داد: در قرآن آمده است که دوگانگی در طبیعت، جزئی از خلقت است و در جهان طبیعی اثر مثبت دارد؛ اما هنگامی که این دوگانگی میان انسانها شکل میگیرد، هر طرف میکوشد با فشار و قدرت آن را به سود خود مصادره کند و همین امر، تأثیر منفی به بار میآورد.
کریمی سپس به دوران ورود خود به دانشکده اشاره کرد و گفت: «من در سال ۱۳۶۲ وارد دانشکده حقوق شدم؛ یعنی حدود چهلودو سال پیش. هیچ آشنایی قبلی نه با رشته حقوق داشتم و نه با دانشکده حقوق. تنها دو سه روز پیش از انتخاب رشته، به این رشته علاقهمند شدم. در آن زمان کنکور دو مرحلهای بود: مرحله اول تستی و مرحله دوم تشریحی. در جلسه دوم، تنها یک ربع فرصت داشتیم تا پنج رشته را انتخاب کنیم. من که دوره اول را در یزد گذرانده بودم، برای مرحله دوم به اصفهان رفتم. قصد داشتم فلسفه بخوانم، چون از رشته ریاضی آمده بودم و به مباحث نظری علاقهمند بودم، اما در آخرین لحظه میان فلسفه و حقوق مردد شدم. درنهایت، در همان چند دقیقه تصمیم گرفتم و گفتم: اول، حقوق دانشگاه تهران؛ دوم، فلسفه دانشگاه تهران. امروز که به گذشته نگاه میکنم، از آن انتخاب بسیار خرسندم.»
او افزود: وقتی وارد دانشکده شدم، ریاست آن برعهده آقای دکتر نجفقلی حبیبی بود، که همزمان ریاست دانشگاه تربیتمدرس را نیز برعهده داشت. همان زمان، زمین متعلق به دانشکده حقوق که در پل گیشا بود، برای تأسیس دانشگاه تربیتمدرس اختصاص یافت. در ترم دوم یا سوم، زندهیاد دکتر محمدجعفر جعفری لنگرودی ریاست دانشکده را بهعهده گرفت. در آن دوران، دوگانگی میان دانشجویان وجود داشت که گاه به فضای اساتید نیز سرایت میکرد، هرچند میان استادان این اختلافها چندان عمیق نبود.
کریمی با یادآوری خاطرهای تلخ ادامه داد: «من درس مدنی را با استاد لنگرودی گذرانده بودم و به ایشان نزدیک بودم. روزی مرا صدا کردند و گفتند: من واقعا میخواهم خدمت کنم، علاقهای به مقام ندارم، اما میخواهم به دانشگاه کمک کنم. اگر در فلان موضوع میان دانشجویان سوءتفاهمی هست، وساطت کن تا رفع شود. من هم وساطت کردم و با چند نفر از دوستان صحبت کردم، اما آنها گفتند: ایشان سابقا معمم بوده و لباسش را کنار گذاشته، و ما نمیتوانیم از این مسئله بگذریم. هرچه تلاش کردم، فایده نداشت. نهایتا استاد لنگرودی به دلیل فشارها و ناراحتیها، از کشور رفت و دیگر بازنگشت. آخرین بار او را همینجا در محوطه دانشکده دیدم که روی سکویی نشسته بود، عصا زیر چانهاش، و گفت: نشستهام تا با دوستانی مثل تو خداحافظی کنم. آن صحنه هیچگاه از یادم نمیرود.»
او گفت: این دوگانگیها در دانشکده لطمههای فراوانی وارد کرد. همان اختلافات موجب شد که سالها دوره کارشناسیارشد در این دانشکده دایر نشود. در حالی که دانشکده حقوق تهران همیشه پیشتاز آموزش عالی در کشور بود، این گسستها مانع ادامه فعالیت منسجم شد. من برای ادامه تحصیل به دانشگاه شهید بهشتی رفتم و پس از اعزام به خارج، همچنان اخبار و فضای دانشگاه را پیگیری میکردم. در آذرماه ۱۳۷۴ به ایران بازگشتم و درخواست عضویت در هیأت علمی گروه حقوق خصوصی را ارائه دادم.
کریمی افزود: فکر میکردم اختلافات گذشته پایان یافته است، اما هنوز سایه آن بر دانشکده سنگینی میکرد. روند جذب من نزدیک به دو سال طول کشید، از آذر ۷۴ تا شهریور ۷۶. استعلامهای متعدد از فرانسه، بررسی نمرات، مصاحبهها، و حتی نگارش مقاله و بازبینی آثار علمی من، همگی نشانه حساسیت و تداوم همان دوگانگیها بود. مرحوم استاد ناصر کاتوزیان روزی به من گفتند: «بعضی دوستان هنوز از ورود چهرههای جدید بیم دارند.»
او ادامه داد: اما هر زمان که این دوگانگیها فروکش میکرد و روابط میان استادان و دانشجویان بر پایه احترام و همکاری شکل میگرفت، دانشکده شکوفا میشد. دورههایی که دکتر صفایی ریاست داشتند، از آن زمانهای پربرکت بود. دلها به هم نزدیک شد، رشتههای جدید ایجاد شد و سطح علمی دانشکده به جایگاه واقعی خود بازگشت.
کریمی با اشاره به دوران ریاست خود بر دانشکده گفت: در سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ که مسئولیت دانشکده را برعهده گرفتم، تلاش من این بود که این شکافها را از میان بردارم. زمانی که دکتر صفایی تماس گرفتند و گفتند برخی استادان بازنشسته علاقهمند به تدریس هستند، بدون هیچ ملاحظهای از آنان دعوت کردم و گفتم: همه استادان برای ما محترماند، گذشته را فراموش کنید. در همان دوره حرمت استادان بهخوبی حفظ شد، فضای همکاری و همدلی به وجود آمد و دانشکده به دوران شکوفایی تازهای رسید.
او افزود: در آن زمان، میان انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی نیز اختلافاتی وجود داشت که بهسرعت حل کردیم. هر دو گروه محترمانه حفظ شدند، اما اجازه ندادیم فضای دانشگاه تحتتأثیر جریانهای بیرونی قرار گیرد. تصمیم گرفتیم جذب اعضای هیأت علمی تنها از طریق گروهها و مصاحبه علمی انجام شود و هیچ فردی خارج از فرآیند دانشگاهی منصوب نشود. همین سیاست، عامل موفقیت و آرامش دانشکده شد.
کریمی در پایان سخنان خود گفت: از همه همکاران عزیزم خواهش میکنم که همان راه همدلی و احترام را ادامه دهند. سیاستی که امروز نیز رئیس جدید دانشکده، آقای دکتر شیری، دنبال میکنند، مبتنی بر ایجاد همدلی و همکاری است. اگر این فضا حفظ شود، دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران همچنان مسقطالرأس نظام حقوقی، قضایی و سیاسی کشور باقی خواهد ماند. نظریهپردازی سیاسی و حقوقی در این سرزمین از همینجا باید آغاز شود. همه دانشگاههای کشور محترماند، اما دانشگاه تهران جایگاهی دیگر دارد.
او در پایان به موضوعی نظری نیز اشاره کرد و گفت: «من در بحثی که درباره ملیگرایی داشتم، تاکید کردم که ایران را باید به عنوان موضوع دانش در نظر گرفت، نه صرفا یک مسئله. علم، زمانی شکل میگیرد که موضوع خود را بشناسد. دانشگاه ایرانی نیز اگر بخواهد دانشی اصیل تولید کند، باید موضوع خود را ایران بداند، نه صرفا تقلید از نظامهای فکری بیگانه. دانشگاه ما باید از درون این سرزمین و از مسائل واقعی مردمش معنا بگیرد. تنها در این صورت است که علم و اندیشه در ایران ریشه میدواند و میتواند جهانی شود.»
او با جملهای سخنانش را به پایان برد: «اگر دانشگاه ایران به موضوع خود، یعنی ایران، بازگردد، دوباره میتواند به جایگاه واقعیاش برسد. همانگونه که ملت ایران بارها از دل بحرانها برخاسته، دانشگاه ایرانی نیز قادر است خود را بازآفرینی کند.»
دانشکده حقوق و علوم سیاسی خانه حقوق و سیاست ایران است
حمید احمدی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، از سخنرانان این نشست بود که با مروری بر خاطرات دوران دانشجویی خود، سخنانش را آغاز کرد و گفت: در درجه نخست، لازم میدانم از آقای علی دهباشی، بنیانگذار و مدیر مجموعه فرهنگی بخارا، تشکر کنم که پذیرفتند این شب از مجموعه شبهای بخارا، که شهرت آن تنها محدود به ایران نیست و در خارج از کشور نیز شناختهشده است، به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران اختصاص یابد. همچنین سپاسگزارم از آقای دکتر شیری، رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی، که با برگزاری این برنامه موافقت و حمایت کردند، و نیز از آقای دکتر فاضلی، رئیس گروه علوم سیاسی، و همه همکارانی که برای برگزاری این گردهمایی ارزشمند تلاش کردند.
او سپس افزود: اجازه بدهید من هم مانند دوستان دیگر سخنم را با یک خاطره آغاز کنم. آقای دکتر افتخاری و دکتر کریمی نیز با خاطره شروع کردند، من هم میخواهم از خاطرهای بگویم که شاید کمی خندهدار باشد.
احمدی ادامه داد: سال ۱۳۵۶ بود. از همان زمان که در مشهد دانشآموز بودم، سال ۱۳۵۵، روی برگههایی که برای درس خواندن مینوشتم، همیشه مینوشتم: «علوم سیاسی دانشگاه تهران». رویایم این بود که روزی دانشجوی این رشته شوم. البته در مشهد یکی از آشنایان به من گفت: «آقا نرو سراغ رشته سیاسی! نان و آب ندارد.» در آن دوران چنین تصوری رواج داشت، اما من گوش نکردم. آمدم تهران و وارد رشته علوم سیاسی شدم. آن زمان درسی داشتیم به نام «مقدمه علم حقوق» که برای دانشجویان علوم سیاسی، دکتر بهروز اخلاقی تدریس میکردند و برای دانشجویان حقوق، آقای دکتر درودیان. کلاسهای رشته حقوق به دلیل تعداد زیاد دانشجویان، در کلاس ۳۱۵ تشکیل میشد، و کلاس دانشجویان علوم سیاسی در طبقه سوم برگزار میگردید.
او در ادامه گفت: دکتر اخلاقی، استاد بسیار برجستهای بودند؛ خوشبیان، شوخطبع و دقیق. خدا رحمتشان کند. مفاهیم حقوقی را چنان شیرین و قابل فهم بیان میکردند که همه شیفته درسشان بودیم. یک روز به کلاس رفتیم و دیدیم استاد نیامده است. ما تازه از شهرستان آمده بودیم، خجالتی بودیم و نمیدانستیم چه باید بکنیم. دو نفر از همکلاسیهای ما که اهل اصفهان بودند، گفتند: «بیایید برویم سر یکی از کلاسهای دیگر.» و ما هم با شوخی و خنده راه افتادیم. این دو نفر را به شوخی لورل و هاردی صدا میزدیم چون یکی چاق بود و یکی لاغر. رفتیم و در کلاس دکتر درودیان نشستیم. چند دقیقهای گذشت. یکی از آن دوستان بلند شد و بیرون رفت. چند دقیقه بعد، آن یکی هم رفت. من ماندم. دکتر درودیان پرسیدند: «آقا کجا میخواهی بروی؟» گفتم: «استاد، ما دانشجوی علوم سیاسی هستیم.» ایشان با لبخند گفتند: «علوم سیاسی باشی آقا، اینجا کاروانسرای حضرتی نیست که هرکس بخواهد بیاید و برود!»
احمدی افزود: از بس جا خورده بودم، یادم نیست بعد چه کردم! ماندم یا بیرون رفتم! بعدها این خاطره را برای خود دکتر درودیان تعریف کردیم، و آنقدر در میان دوستان نقل شد که به یک شوخی دائمی میان ما تبدیل شده بود. گاهی هم فکر میکنم دانشگاهها بعدها واقعا تا حدی شبیه همان «کاروانسرای حضرتی» شدند!
او سپس به یاد استادان برجسته دوران تحصیلش پرداخت و گفت: اساتید بزرگی در این دانشکده داشتیم که هر یک ستونی از آموزش و تفکر در ایران بودند. در راس همه باید نام زندهیاد دکتر حمید عنایت را آورد؛ بیتردید برجستهترین استاد علوم سیاسی ایران تا امروز. پس از انقلاب، ایشان به دعوت دانشگاه آکسفورد رفتند و جانشین آلبرت حورانی شدند. اما متأسفانه عمرشان کوتاه بود و در پنجاهسالگی درگذشتند. با این حال، آثارشان همچنان الهامبخش نسلهای متعدد از پژوهشگران و دانشجویان، ازجمله خود من است.
او ادامه داد: از دیگر استادانم باید یاد کنم از دکتر جواد شیخالاسلامی، استاد برجسته علوم سیاسی؛ دکتر عبدالحمید ابوالحمد، استاد حقوق که به ما درس میدادند؛ دکتر بهروز اخلاقی؛ دکتر قاضی که استاد حقوق بودند و ویژگی منحصربهفردی داشتند. دکتر قاضی هم حقوقدان بود، هم اهل ادب و شعر، و هم عاشق ایران و زبان فارسی. شعر زیبایی درباره زبان فارسی دارد که نشانه روح ایرانی و ملی اوست. از استادان دیگر نیز میتوان به دکتر رضوی، و از میان چهرههای حقوق، به دکتر ناصر کاتوزیان و دکتر علیاکبر اردبیلی اشاره کرد که اگرچه استاد مستقیم ما نبودند، اما افتخار حضور و استفاده از محضرشان را داشتیم.
او سپس گفت: به نظر من، نام دانشکده «حقوق و علوم سیاسی» بسیار برازنده است. گاهی زمزمههایی شنیده میشود که این دو رشته را از هم جدا کنند و برای علوم سیاسی ساختمانی مستقل بسازند. من همیشه گفتهام و باز هم تأکید میکنم: هرگز این کار را نکنید. این سنت حسنه که از آغاز بنیان نهاده شده، باید حفظ شود. ما دقیق نمیدانیم چه کسی و در چه زمانی حقوق و سیاست را در یک دانشکده ادغام کرد، اما این پیوند بسیار ریشهدار است. حقوق و سیاست همیشه در کنار هم بودهاند نه فقط در ایران، بلکه در سراسر تاریخ تمدن بشری. میان این دو رشته رابطهای تنگاتنگ وجود دارد؛ رابطهای گاه سازنده و گاه تنشزا.
احمدی افزود: در کشورهای اقتدارگرا، این رابطه گاه آنتاگونیستی میشود، چون سیاست میل به قدرت دارد و حقوق برای عدالت آمده است. اما در جوامع مدنی، سیاست در خدمت آزادی و حقوق در خدمت عدالت است. یکی بدون دیگری ناقص است. در اندیشه ایرانی نیز، از روزگار باستان، «شهریاری و دادگری» دو مفهوم درهمتنیده بودهاند. داد و دهش در کنار شهریاری معنا مییافت. بهترین پادشاهان تاریخ ایران آنان بودند که دادگر بودند و عدالت را با حکومت پیوند زدند.
او با اشاره به شاهنامه گفت: نمونهی والا و نمادین این اندیشه، فریدون است؛ شهریاری که فردوسی دربارهاش میگوید:
فریدون فرّخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
این همان پیوند سیاست و عدالت است، همان اتحاد حقوق و سیاست. هرگاه این دو در کنار هم بودهاند، کشور آباد شده است.
استاد علوم سیاسی سپس با نگرانی از زمزمههای جداسازی رشتهها گفت: امیدوارم هیچگاه این پیوند شکسته نشود. گاهی شایعاتی میشنویم که قرار است رشتهها را از هم جدا کنند یا این ساختمان را تغییر کاربری دهند. این بنا باید زنده بماند. نگاه کنید به دانشگاه آکسفورد که بیش از هشتصد سال قدمت دارد؛ ساختمانهایش همچنان پابرجا هستند. ما نیز باید سنت را حفظ کنیم و درون این بنا را نوسازی کنیم، نه اینکه از ریشه جدا کنیم.
او در بخش دیگری از سخنان خود گفت: در نمایش تصویری که امشب نشان داده شد، نام بسیاری از بزرگان این دانشکده آمده بود. اما به باور من باید کاری عملیتر انجام داد. بارها به روسای دانشکده ازجمله آقای دکتر شیری پیشنهاد کردهام که نام و تصویر استادان بزرگ، سیاستمداران، اندیشمندان و فارغالتحصیلان برجسته این دانشکده بر دیوارهای آن نصب شود. در طبقه سوم فضای کافی هست. وقتی دانشجویان این چهرهها را ببینند، احساس هویت و افتخار میکنند. میفهمند در چه خانهای هستند و چه میراثی بر دوش دارند.
او افزود: در دانشگاههای بزرگ دنیا نیز چنین است. در سالنها و سرسراها، عکس استادان و دانشآموختگان برجسته نصب است تا دانشجویان بدانند در کجا ایستادهاند.
احمدی سپس با نگاهی نقادانه به آسیبهای پس از انقلاب پرداخت و گفت: متاسفانه پس از انقلاب، هر دو رشته حقوق و علوم سیاسی آسیبهایی دیدند. دلیلش این بود که کسانی بر حقوق و سیاست حاکم شدند که نه حقوقدان بودند و نه سیاستدان؛ پزشکان و مهندسان جای آنان را گرفتند. درنتیجه، نهادهای موازی ایجاد کردند؛ ازجمله «دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه» و «مدرسه عالی قضایی» که دانشجویان خودشان را تربیت میکردند و خودشان استخدامشان میکردند. به این ترتیب، فارغالتحصیلان این دانشکده نادیده گرفته شدند.
او ادامه داد: من در این سی سال تدریس دیدهام که دانشجویان دانشگاه تهران یک سر و گردن از بسیاری دیگر بالاترند. بارها مقایسه کردهام: در کلاس شصتنفره من، چهلوپنج نفر داوطلب ارائه کنفرانساند، اما در برخی دانشگاههای دیگر، هیچکس حاضر به ارائه نیست. این نشان میدهد که این دانشکده بهترین دانشجویان کشور را جذب کرده است. اما با این حال، نهادهای موازی راه دیگری رفتهاند و فارغالتحصیلان اینجا را نادیده گرفتهاند.
او سپس به مسئله اشتغال اشاره کرد و گفت: مشکل بزرگتر، بحران اشتغال فارغالتحصیلان است؛ بهویژه در رشته علوم سیاسی. انجمنهای علمی، نهادهای مدنی و مسئولان دانشکده باید در این زمینه چارهاندیشی کنند. باید جایگاه استخدامی این رشتهها در وزارت کشور، وزارت خارجه، آموزش و پرورش و سایر نهادها مشخص شود. متأسفانه در حال حاضر، هیچ آییننامه یا سیاستنامهای برای جذب متخصصان علوم سیاسی وجود ندارد. بسیاری از دانشجویان با شوق و ذوق وارد میشوند، اما پس از فارغالتحصیلی با ناامیدی و بحران شغلی روبهرو میشوند.
او هشدار داد: از سوی دیگر، گسترش بیرویه رشتهها نیز مشکلساز شده است. در سالهای اخیر، تعداد دانشگاهها، بهویژه غیرانتفاعی و خصوصی، بهشدت افزایش یافته و درنتیجه، تعداد فارغالتحصیلان حقوق و علوم سیاسی به هزاران نفر رسیده است. این انبوهسازی، شأن و کیفیت این رشتهها را پایین آورده است. به نظر من، از این پس باید ورودیها محدود شوند؛ نهتنها در دانشگاه تهران، بلکه در سراسر کشور. هرچه تعداد کمتر شود، کیفیت و منزلت رشته بالاتر میرود. حتی اگر لازم باشد، دروسی محدود و متمرکزتر ارائه شود تا دوباره شأن علمی این دو رشته بازگردد.
در پایان، دکتر احمدی گفت: دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران میراثی گرانبهاست؛ خانه حقوق و سیاست ایران. باید از این خانه پاسداری کنیم، پیوند حقوق و سیاست را حفظ کنیم و با بازنگری در مسیر آموزش و تربیت، جایگاه این رشتهها را دوباره در قله علم و اندیشه ایران بنشانیم.
عاشقانهای برای دانشگاه تهران
بخشی از برنامه به قرائت پیام حسین بشیریه، استاد برجسته علوم سیاسی، اختصاص یافت. این پیام را تهمورث بشیریه، استاد حقوق به نمایندگی از او، در جمع استادان، دانشجویان و علاقهمندان قرائت کرد.
تهمورث بشیریه که خود دانشآموخته دانشگاه تهران است، پیش از قرائت پیام، سخنان کوتاهی گفت که در فضایی آکنده از احساس و خاطره، چنان حال و هوای دلسپرده او به دانشگاه تهران را آشکار ساخت که تالار برای لحظاتی به سکوتی پرشور فرو رفت.
او گفت: دل چیز عجیبی است؛ میگیرد، میبندد، میکند، میبرد و میرود تا دوردستها… اما چشمش همانجاست که روزی بدان بسته و روزی از آن بریده است. دانشگاه تهران برای من- یعنی برای دل من – مجموعهای است از عشقها و نفرتها، جایگاهی از خاطرهها، دلشورهها، جوانیها، شیطنتها و حسرتها. هر دانشکدهاش را با دوستانم وجببهوجب پیمودهام و هر سردر و راهرویش را با پای دل قدم زدهام.
هوای بوفههای تکتک دانشکدههایش و میزهای کتابخانههایش را نفس کشیدهام، گلها و درختانش را با مشام جان بوییدهام. دانشگاه تهران برای من دانشگاهی است که در آن، تحصیل و تدریس را مشتاقانه و عاشقانه آزمودهام؛ شاگردی کردهام و معلمی. در کاشیکاشی کلاسهایش، پشت تختههای سیاه و سفیدش، درس گفتهام و درس آموختهام. در آنجا، فرشتگان و دیوان را در فاصلهای بسیار نزدیک، همزمان دیدهام. نهتنها دانشگاه که خیابانها و کوچهها و کاخهای اطرافش نیز در اداره احصاییه دل من ثبت شدهاند. بایگانی خاطراتم سرشار است از ماجراهای شورانگیز و حزنافزا؛ از خاطراتی که گاه حسرت میآفرینند و گاه لبخند.
او ادامه داد: سالهاست که برای آنکه کفاره دیدار دیوان را ندهم، خود را شاید به اشتباه از زیارت فرشتگانش نیز محروم ساختهام. چون عاشقی که از بیم عتاب معشوق بدخوی، از دیدار جمال محبوب باز میماند. با این همه، هنوز میخواهم دانشگاه تهران را ببینم، هرچند از دور. شاید همین است حکایت دوری و دوستی… و شاید او نیز چیزی جز همین حکایت برای گفتن ندارد.
پیام حسین بشیریه: برای من نام دانشکده حقوق و علوم سیاسی با نام حمید عنایت گره خورده است
پس از این مقدمه، تهمورث بشیریه گفت: «از عمویم، دکتر حسین بشیریه، خواستم برای این مراسم یادداشتی بفرستد. ابتدا امتناع میکرد و تمایلی به نوشتن نداشت – دلیلش هم روشن است و نیازی به گفتن ندارد. اما سرانجام، با اصرار دوستان و پافشاری من، متنی نوشت؛ متنی که شاید مستقیما مربوط به دانشکده حقوق و علوم سیاسی نباشد، اما درباره یکی از بزرگترین چهرههای آن است؛ همانگونه که دکتر حمید احمدی نیز اشاره کردند. اکنون پیام او را قرائت میکنم.»
تهمورث بشیریه در ادامه متن حسین بشیریه را خواند.
«برای من که علوم سیاسی خواندهام، نام دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران با نام استاد فقید دکتر حمید عنایت گره خورده است؛ همان که برای من تنها چراغ راهنمای رشته علوم سیاسی در ایران بود. از این رو دعوت به این مراسم را فرصتی میدانم برای یاد از او، و جز این، هیچ سخنی ندارم که گفتنش شایستهتر باشد.
نخستین بار که نام دکتر حمید عنایت را شنیدم، در دوران دبیرستان، در کلاس فلسفه و منطق دبیرستان علویان همدان بود. دبیرمان با شوق و احترام فراوان از او سخن گفت. همان ستایش سبب شد که من علوم سیاسی را به عنوان رشته نخست خود در کنکور انتخاب کنم.
وقتی وارد دانشکده شدم، یکی از نخستین کارهایم این بود که دفتر کار او را پیدا کنم و از دور ببینمش. در سال سوم، درس اندیشههای سیاسی را با او گذراندم و این افتخار را داشتم که هر هفته برای طرح پرسش به دفترش بروم. گاه دو سه نفر از دوستان علاقهمند نیز همراهم بودند. با صبر و آرامش پاسخ همه پرسشها را میداد.
یادم هست یک بار از من پرسید: اهل کجایی؟ چون برخلاف اغلب دانشجویان، لباسهایی به سبک قدیمی میپوشیدم کت و شلواری با دوخت روسی و پاچههای تنگ، کت جلو راست و پوتینهایی مخصوص روسها که در همدان سردسیر رایج بود. گاه بحثها از درس فراتر میرفت. یکبار درباره تأثیر محیط و ژنتیک صحبت میکردیم؛ ایشان در تایید نقش ژنتیک، مثال پسرشان را آوردند.
من همیشه دغدغه فایده علوم سیاسی را داشتم. در پاسخ میفرمودند: اندیشههای سیاسی اصولا خصلتی راهگشا و تجویزی دارد.
در آن سالها، ترجمه دو جلدی فلسفه هگل از او، کتابی شاخص و محبوب بود. دانشجویان برای خودنمایی هم که شده، آن دو جلد قطور را با خود حمل میکردند. من خود دو بار آن را خواندم و بعدها دریافتم چه توانایی فکری در معادلسازی واژگان خارجی داشت؛ این توانمندی، بخشی از میراث علمی اوست.
در درس اندیشههای سیاسی، هر دانشجو باید مقالهای مینوشت. من مقالهای درباره “تأثیر زندگی خصوصی افلاطون و ارسطو بر گرایشهای فکری آنان” نوشتم. او مقاله را با دقت خوانده و یادداشتهایی در حاشیه آن نوشت.
وقتی تصمیم داشتم برای ادامه تحصیل به خارج بروم و میان آمریکا و انگلستان مردد بودم، با او مشورت کردم. گفت: “گرفتن دکتری در انگلستان مثل اجتهاد است؛ به آدم جهت و تمرکز میدهد.” همین جمله برایم سرنوشتساز شد.
پس از انقلاب، هنگامی که برای فرصت مطالعاتی به انگلستان آمد، همچنان با او در ارتباط بودم. مرتب نامه مینوشتم و از او راهنمایی میگرفتم. چند بار نیز برای دیدار به آکسفورد رفتم؛ با روی گشاده مرا پذیرفت.
در آن دوران مشغول نگارش پایاننامهام بودم و همیشه از او مشورت میگرفتم. غیر از من، دو دانشجوی ایرانی دیگر هم در همان حوالی بودند. روزی سهتایی از او خواستیم دعوت ما را برای ناهار بپذیرد. در آن ناهار فهمیدیم که علاقهی خاصی به ماهی دارد، و در همانجا بود که با شوخطبعی لطیفش آشنا شدم.
از خاطراتش با همکاران دانشکده نیز گفت؛ از روابط صمیمی و نیت پاک آنان نسبت به یکدیگر. با خنده تعریف کرد که یکبار همراه چند تن از همکاران برای کوهنوردی رفته بودند. وقتی به پرتگاهی مهیب رسیدند، ناگهان به شوخی گفت: “در آن لحظه ترسیدم که مرا هل بدهند پایین! ”
و سرانجام، سکته قلبی او در هواپیما، جهانی از اندیشه و دانش را خاموش کرد. او رفت، اما دانشکده حقوق و علوم سیاسی همچنان هست و امید که همچون او، بار دیگر استادانی از آن برخیزند.»
اخلاق و انسانیت را فراموش نکنیم
احمد خالقی استاد باسابقه علوم سیاسی دانشکده حقوق دیگر سخنران این شب گفت: اول از همه خوشحالم که در این جلسه حضور دارم و از زحمتی که بچهها برای برگزاری این مراسم کشیدند، صمیمانه تشکر میکنم. واقعا جای چنین مراسمهایی در دانشکده خالی است. اما سعی میکنم کوتاه صحبت کنم و ادب خودم را هم تا حد ممکن رعایت کنم، اگر هم گاهی حرفهایم خیلی صریح و عامیانه شد، لطفا به بزرگواری خودتان ببخشید.
خالقی گفت: من اهل جنوب تهران هستم، در منطقهای بزرگ شدم که زندگی سخت بود. وقتی شانزده سالم بود، در رشته مکانیک در دانشگاه شیراز قبول شدم. دانشگاه شیراز آن زمان خیلی معتبر بود و بیشتر دروس به زبان انگلیسی بود. ما از جنوب شهر آمده بودیم و عاشق شریعتی بودیم؛ کتابهای او را با خودمان میبردیم و مطالعه میکردیم.
وی ادامه داد: یک روز که مشغول خواندن کتاب شریعتی بودم، همکلاسیام کنجکاو شد و پرسید چه میخوانم. وقتی جواب دادم، گفت: «شریعتی کیه؟» و من فقط گفتم: «تو هم بخوان ببین.» فردای آن روز، یک پیام آمد که به اتاق صد و هشت مراجعه کنم. وارد اتاق شدم، خانمی آنجا بود و بعد به اتاقی دیگر فرستاده شدم که شخصی حضور داشت؛ پیرمردی با پاپیون. وقتی قضیه کتابها را توضیح دادم، با عصایش چنان ضربه به صورتم زد که من زدم زیر گریه!
بعدها فهمیدم که ما را برای مدتی ممنوعالتحصیل کردند و تا چند سال اجازه ادامه تحصیل نداشتیم. به همین دلیل تصمیم گرفتم دوباره دیپلم بگیرم و برای کنکور اقدام کنم. بعد از گرفتن دیپلم، به دانشکده علوم سیاسی آمدم؛ در ابتدا خیلی دلهره داشتم و حتی نسبت به حضور خودم در کلاسها شک داشتم. روز اول کلاس با استاد حمید عنایت بود و ایشان را نمیشد دوست نداشت. و ایشان کسی بود که مسیر من را برای همیشه تغییر داد.
نسل ما، نسلی بود که با فداکاری و سختی زیاد بزرگ شد. ما با کمترین امکانات، عاشق علم و عدالت بودیم و همواره تلاش میکردیم مسائل پیچیده اجتماعی را درک کنیم. با همه تجربههایم، امروز هم وقتی به دانشکده نگاه میکنم، امیدوارم که نسل جدید، تجربههای ما را تکرار نکند و راه را با شعور و دانش طی کند.
وی گفت: در پایان، تنها میخواهم بگویم که درس علوم سیاسی چیزی جز ایجاد «ذهنیت پیچیده» و توانایی تحلیل واقعیتها نیست. اگر بخواهیم جامعهای بهتر بسازیم، باید بتوانیم مسائل را بدون سادهسازی بیش از حد تحلیل کنیم و در عین حال، اخلاق و انسانیت را فراموش نکنیم.
عمل به آبادانی کشور پیششرط تحقق عدالت و آزادی واقعی است
حسن جعفریتبار استاد حقوق دانشگاه تهران دیگر سخنران این نشست بود. وی سخنان خود را اینچنین آغاز کرد: مناقب و فضائل دانشکده حقوق و علوم سیاسی بیان شد و البته مطالب و ایرادهای آن نیز مطرح گردید. اگر اجازه بدهید، میخواهم تمرکز خود را بر روی ایرادهای دانشکده و آسیبشناسی تاریخی آن بگذارم، بهویژه اینکه نسل نخست استادان حقوق و علوم سیاسی چه ویژگیای داشتند که در استادان نسلهای بعد هیچگاه تکرار نشد.
وی گفت: نسل نخست استادان، کسانی مانند محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، علیاکبر داور، عیسی صدیق، حسن امامی و احمد متیندفتری بودند. این استادان، اگرچه با عدالت و آزادی آشنا بودند، اما تمرکز اصلیشان آبادانی کشور بود. آنها وقتی میدیدند ایران به سمت آبادانی حرکت میکند، نهتنها مسیر توسعه را خراب نمیکردند، بلکه تلاش میکردند آن را بهتر و پایدارتر کنند. اساسا تاسیس دانشگاه تهران و دانشکده حقوق برای آبادانی ایران بود، نه صرفا برای آموزش حقوق و علوم سیاسی. نقل است که در بهمن ۱۳۱۲، جلسهای برای تاسیس دانشگاه برگزار شد و عنوان جلسه «آبادانی تهران و کشور» بود.
جعفریتبار ادامه داد: نسل اول استادان، علاوه بر شناخت اروپا و آمریکا، ایران را بهتر میشناختند و با عزت نفس، مناعت طبع و سرافرازی، جهان را در خدمت ایران قرار میدادند. این استادان، به جای تمرکز صرف بر نظریه، تلاش میکردند ایران را آباد کنند. اما از دهههای ۳۰ و ۴۰، فضای دانشکده تغییر کرد. شعار اصلی دانشکده از آبادانی به عدالت و آزادی تبدیل شد. استادان و دانشجویان حقوق بیشتر به نظریهپردازی درباره عدالت و استادان علوم سیاسی درباره آزادی پرداختند، بدون توجه عملی به توسعه کشور.
جعفریتبار افزود: تجربه تاریخی نشان داده است که آبادانی، عدالت و آزادی را تضمین میکند، اما عدالت و آزادی الزاما آبادانی نمیآورند. کشورهایی که صرفا عدالت یا آزادی را محور قرار دادهاند، گاهی ویرانی و فقر به مردم تحمیل کردهاند. مثال کلاسیک آن، انوشیروان عادل است؛ او عادل بود اما وقتی خرابی کشور را دید، به جای بسط صرف عدالت، تلاش کرد کشور را آباد کند. این نشان میدهد که عمل به آبادانی کشور پیششرط تحقق عدالت و آزادی واقعی است.
او گفت: اگر نگاهی به تاریخ دانشکده بیندازیم، میبینیم که در آغاز، هدف نخست استادان بزرگ، آبادانی ایران بود. اما نسلهای بعدی، شعارها را از آبادانی به عدالت و آزادی تغییر دادند و گاهی، به ویرانی کشور انجامید. این تغییر مسیر درواقع بازتاب تجربه تاریخی ایران بعد از مشروطه نیز هست؛ دورهای که تلاش برای عدالت و آزادی بدون توجه به آبادانی، باعث آشفتگی و ضعف ساختار ملی شد. بنابراین امروز، دانشکده حقوق و علوم سیاسی در یک دوراهی تاریخی قرار دارد: یا باید مسیر نسل اول استادان را دنبال کند و آبادانی کشور را محور اصلی فعالیتها قرار دهد، یا مسیر نسلهای بعد را ادامه دهد که بیشتر بر عدالت و آزادی نظری تمرکز داشتند، بدون توجه کافی به توسعه عملی کشور.
وی گفت: ایران امروز بیش از هر زمان نیازمند استادانی است که آبادانی را در اولویت قرار دهند، مانند فروغی و امامی. تجربه تاریخی نشان میدهد که کشورهایی که به آبادانی اهمیت دادهاند، عدالت و آزادی واقعی را نیز به دست آوردهاند. کشورهایی که فقط عدالت یا آزادی را محور قرار دادهاند، گاهی ویرانی و فقر نصیب مردم کردهاند. به همین دلیل، توصیه من این است که به تجربههای نسل اول بازگردیم، به کسانی که آبادانی را هدف اصلی قرار دادند. باید تجربههای تلخ گذشته را تکرار نکنیم و اگر در مسیر اشتباه قرار گرفتیم، شجاعت داشته باشیم و بازگردیم. به قول برتراند راسل، نباید مسیر اشتباه را ادامه دهیم، حتی اگر تاول پایمان از تلاشهای گذشته هنوز باقی مانده باشد.
وی در پایان گفت: شاید سخن من کمی تلخ به نظر برسد و شاید به قول فروغ فرخزاد از نهایت شب و تاریکی سخن گفتهام، اما امیدوارم نگاهی به تاریخ دانشکده، چراغی باشد برای آیندگان و دریچهای باشد تا دوباره بتوانیم به آبادانی و خوشبختی ایران بیندیشیم.
بزرگترین کتابخانه حقوق و علوم سیاسی در ایران
نسرین مصفا استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران واپسین سخنان این نشست بود. وی در ابتدای سخنانش گفت: نزدیک به نیم قرن حیات در دانشکده حقوق و علوم سیاسی، در جایگاههای متفاوت، از دانشجویی و کارمندی گرفته تا عضویت در هیأت علمی و فعالیت در امور اجرایی و کتابخانه، برای من تجربهای سرشار از یادگیری و خاطره بوده است. خاطرات کلاسهای درس، همکلاسیها، اساتید، همکاران اداری و اعضای هیأت علمی، بخشهای مهمی از زندگی من را شکل دادهاند.
وی ادامه داد: در این سخنان کوتاه، میخواهم توجه شما را به یک جنبه کمتر دیدهشده و با اهمیت در تاریخ دانشکده جلب کنم: یعنی نقش کتابخانهها، کارمندان و نیروهای پشت صحنه در شکلدهی و استمرار فعالیتهای علمی و پژوهشی دانشکده. بسیاری از بزرگان دانشکده نامشان در کتابها و روی جلد آثار ثبت شده است؛ اما کسانی که بدون تدریس، نظریهپردازی یا شهرت، ستونهای پنهان این نهاد بودهاند، اغلب دیده نشدهاند.
او گفت: کارمندان، کتابداران، مسئولان دفاتر، دستیاران و کسانی که صبح زود اتاقها را باز و شبها چراغها را خاموش میکردند، نظم و استمرار دانشکده را حفظ کردند و امکان ادامه مسیر علمی برای استادان و دانشجویان فراهم کردند. بدون تلاش این افراد، بسیاری از دستاوردهای علمی و فرهنگی دانشکده امکان تحقق نمییافت.
مصفا افزود: یکی از نمونههای تاریخی مهم، ورود زنان به دانشکده حقوق و علوم سیاسی است. تلاشهای اولیه برای پذیرش زنان، مانند مهرانگیز منوچهریان که بعدها اولین فارغالتحصیل زن دکترای حقوق جزا شد، بیش از سه دهه طول کشید. پس از آن، زنان توانستند در سمتهای علمی، اجرایی و مدیریتی در دانشکده و سطح ملی حضور پیدا کنند و نقش مؤثری ایفا کنند. این مسیر نشان میدهد که پیشرفت و آبادانی دانشکده، نتیجه همکاری همه اعضا، چه در جایگاههای رسمی و چه در پشت صحنه بوده است.
او ادامه داد: بخش مهم دیگری که باید به آن اشاره کرد، کتابخانه دانشکده است. بزرگترین کتابخانه حقوق و علوم سیاسی در ایران، شامل مجموعههای کمنظیر کتب مرجع، اسناد تاریخی، روزنامههای قدیمی، نقشهها و میکروفیشهای اسناد روابط بینالملل است. این منابع، گنجینهای بیبدیل برای پژوهشگران و دانشجویان بوده و هست. متأسفانه، یکی از تلخترین خاطرات من آتشسوزی سال ۱۳۸۴ بود که بخشی از این مجموعه ارزشمند را از بین برد.
او گفت: اما باید تاکید کنم که کار در کتابخانه و خدمات پشت صحنه تنها یک مسئولیت کاری نبود؛ عشق به دانش و کتاب، انگیزه اصلی همه کارکنان بود. آنها با شوق و علاقه کار کردند و سهمی بزرگ در حفظ و گسترش دانشکده داشتند.
او در پایان گفت: میخواهم این نکته را یادآوری کنم که در کنار بزرگداشت استادان و چهرههای مشهور، باید یاد و تلاش کسانی که در پسزمینه فعالیت کردند و تاریخ دانشکده را ساختند زنده نگه داشته شود. این افراد، بدون نام و شهرت، ستونهای اصلی دانشکده بوده و هستند و باید همیشه مورد تقدیر قرار گیرند.
۲۵۹
منبع لینک:
پیشبینی تکاندهنده رمزفیلد در آستانه انقلاب؛ «اگر شاه برود چه میشود؟»

آخرین دیدگاهها